پیام های ماندگار

...تنها ۳دقیقه

پیام های ماندگار

...تنها ۳دقیقه

یا مهدی ادرکنی

کجاست منتظر تو؟

چه انتظار عجیبی!

تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی!

عجیب تر که چه آسان، نبودنت شده عادت، چه کودکانه سپردیم دل به بازی های قسمت، چه بیخیال نشستم .

چه کوششی؟ چه وفایی؟ فقط نشستم و گفتم، خدا کند که بیایی.!

فرشته یک کودک

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:« می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟»

خداوند پاسخ داد:« از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد.»

اما کودک هنور مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه.

اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافیست.

خداوند لبخند زد:« فرشته تو  برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»

کودک ادامه داد:« من چطور می توانم  بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»

خداوند او را نوازش مرد و گفت:« فرشته تو ، زیبا ترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن بشنوی، در گوش تو زمزمه خداهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»

کودک با ناراحتی گفت:« وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟»

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت:« فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه رعا کنی.»

کودک سرش را برگرداند و پرسید:« شنیده ام در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟»

-        فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد:« اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم، ناراحت خواهم بود.»

خداوند لبخند زد و گفت:« فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت، گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود.»

در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:« خدایا! اگر باید همین الان بروم، لطفا نام فرشته ام را به من بگویید.»

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:« نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی.»

زندگی!

گاهی رسد غمی به اندازه کوه

                                      گاه رسد نشاط به اندازه دشت

افسانه زندگی چنین است عزیز

                                   در سایه کوه باید از دشت گذشت

امام علی(ع)

من نشستن در مسجد را بیشتر از نشستن در بهشت دوست دارم. زیرا هنگامی در بهشت نشسته ام خودم خوشنودم اما هنگامی که در مسجد نشسته ام، پروردگارم خوشنود است.

امام حسین (ع)

همیشه برای شنیدن سخن حق گوش شنوایی وجود دارد، هرچند اندک.