شب آرامی بود
می روم در ایوان،
تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
گفته بودی :
(( روزی دور از هیاهوی زندگی ، شبی را تا صبح با خود خلوت خواهم کرد و در نهان خانه ی خویش آینه -ی مراقبت را در پیش رو خواهم نهاد و با خودم بی پرده و بی مجامله ، رک و راست حرف خواهم زد... ))
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند.
از جمیع دوستان در این شب های پر فضیلت استجابت دعا التماس دعا دارم.
در روایت داریم که زود ترین دعایی که مستجاب می شود دعا در حق دیگران است.
پس شما واسه من دعا کنید منم واسه شما.
بدبختی انسان از جهل نیست از تنبلی است.
شاید این شرح حکایت منه.
بنا به درخواست یکی از دوستان این وبلاگ ادامه می یابد.